جزء به کل

کثافتِ بی‌شاخ و دم

جزء به کل

کثافتِ بی‌شاخ و دم

"این اسمیت آدم فوق‌العاده‌ای است!" این جمله را ولتر پس از ملاقات با فیلسوف اسکاتلندی نوشت و در ادامه افزود: "ما هیچ کسی را که قابل مقایسه با او باشد نداریم، و از این جهت من برای هم‌وطنان عزیزم متاسفم."

-ذهن و بازار، جایگاه سرمایه‌داری در اروپای مدرن | جری مولر | ترجمه‌ی آآآآس از مهدی نصراله‌زاده | نشر بیدگل


Le prêteur et sa femme

اینها چند ضرب‏‏ المثل در زبان فارسى براى کار بیهوده کردن هست که از یکی دو جا برداشتم؛

آب دریا به کیل پیمودن،

آب به ریسمان بستن،

آب با غربال پیمودن،

آب در هاون کوفتن،

باد در قفس کردن،

خشت بر آب زدن،

نقش بر آب زدن،

باد پیمودن،

گره به باد زدن،

باد به چنبر بستن،

و... آهن سرد کوفتن.

و شکر در آب پنهان کردن،

و شمشیر به سنگ آزمودن،

و محیط بحر به کفچه پیمودن،

و البرز به کلنگ (کلند) برگرفتن.


یکی از یکی باحال‏‏ تر و بیهوده تر . عبث تر و سرکاری تر و نیش دار تر و بهتر.

سوژه شدم

با قیدِ "مردِ کاملن عادى"،

براى عکسى تکرارى؛

از کسی که در خیابان راه میرود.


فردا هم لابد سوژه ى عکسى دیگرم

از مردى که سیگار میکشد

یا

میـرود سر کار.

از مردى که دارد حرف میزند.


یا میخندد.

شاید روزنامه میخواند

- در حال فیلم‌دیدن،

اما حرف نمیزند.


از مردی که تماسش از دست رفته.

و غمگین نشسته.


شاید هم از مردی که هنوز در سفر است.

یا ساده تر؛

از مردی که نگاه میکند تمام‌مدت

به در.

به دیوار.

مردی که چشمهایش را بسته.

خوابیده.

اما خوابش نبرده.

یا بُرده.

ولی خواب نمیبیند.


خواب میبیند.


زنی‌ست که

بیدار می‌شود.

نمیرود سر کار.

غلت می‌زند.

بلند می‌شود.

بلند نمی‌شود.

آرایش نمی‌کند.

می‌زند بیرون

به کوچه.

به خیابان.

نمی‌زند به کوچه و خیابان.

کتاب می‌خواند.

خیره می‌شود به صفحه‌ی تلفن.

موهایش را کوتاه می‌کند.

موهایش را کوتاه نمی‌کند.

جواب تماسش را نمی‌دهد.

می‌نشیند.

صبر می‌کند.

صبر می‌کند.

صبر می‌کند.

کاملن عادى. 

 

- شما از شیش یه دونه کم کنی چند تا میمونه؟

- پنش تا.

همه چی ما به همه چی ما میاد.


 صفحه ی لیگ برتر انگلیس هر هفته یک ویدیوی عمومن یک دیقه ای درست میکنه، از حرکات تکنیکی باحالِ ملت تو بازیهای هفته ای که گذشت. شاید هر ویدیو جمعن توش 6 یا هفت نفر باشن. نگاه که میکنی، میبینی مثلن ادن هازارد یه لایی زده به یکی، بعد گزارشگر بر میگرده میگه insane. ویلفرد زاها یه تو سر توپ میزنه، گزارشگر برمیگرده که sensational. پوگبا استپ‌سینه میکنه، گزارشگر نفسش میبره. انگار هیشکی دریبل زیدانی یادش نیست. خاطرِ کسی دیگه به پاس رونالدینیویی و پا عوض کردنای رونالدو، اون موقع که به جای ورزشکار فوتبالیست بود، نیست. و عوض اون همه کارایی که واقعن جفت میکردی موقع دیدنشون، باید با یه سری کارای مسخره به وجد بیای.

 تو فیلم و اینا هم بعضی موقعا همینه جدی. شما همین فیلم  a quiet place که این همه سر و صدا کرده و کلی هم این ور اون ور ازش تعریف میشنوی رو نگاه کن. یه آشغالِ به‌تمام‌معنی هست. نه بازیا خوبن، نه فیلم‌نامه، نه تدوین، نه حتا میترسونتت لامصب. بعد میری میشینی others رو میبینی دوباره. کف و خون بالا میاری. یا تو موزیک. الان نابغه‌ های موسیقی شدن یه مشت بچه‌گون. بعد انگار اصلن هیچکس دیگه یادش نمیاد که بابا، کیهان کلهر، بابا اسنوپ‌داگ، بابا مهدیار، ناین اینچ نیلز، اِل یِل. و همین فرمون تو هرچیزی.

Image result for Alexis Troy x Serious Klein – Game Hunt
میبینی؟ در واقع میتونی هرچی که تو کلته رو دربیاری. یعنی واقعن از لحاظ تکنیکال ممکنه. درست میگم؟ باید وقت بذاری فقط. البته خب بعضیا هم هستن که ترجیح میدن یه کلِّ منسجمی رو دربیارن، که حالا لزومن عین همون چیزی که میخوان نیست، اما خب یه سر و ته و بالا و پایینی داره که باعث میشه معنی بگیره. و حالا بعدش میشه رفت تو جزئیاتش و رسوندش به چیزی که میخوای. مثل نویسندگی میمونه. مستور میگه جز شاید یک درصدِ داستان‌هاش رو دست نمیزنه و کلمه به کلمه فکر میکنه و بعد میاره فکراشو روی کاغذ. ولی اونیکی که الان اسمش یادم نیست نه. هرکدومشم یه جوریه. کینتیکش فرق فوکوله ولی ترمودینامیک یه چیزه. البته اگر نظر منو بخوای.
یه خطری البته هست که تهدیدت میکنه. ممکنه توی این پروسه، اون چیزی داری سعی میکنی تولید کنی، جای اون چیزی که میخواستی دربیاری رو بگیره. حالا تهدید اگر نباشه، خطرناک هست. حالا اگر نه از این جهت، از اون جهت. نیست؟
یک دو سه.
یک دو سه.
صدای من رو می‌شنوید؟
یک،
دو،
سه.
چند عدد گمشده‌اند.

یه آدم خودخواه سطحی.

بحث خواهر برادر بود و اینها. آقا رضا درآمد که 7 تا داداش و آبجی داره. یکی دوتایش این لنگه ی دنیا بودند و الباقی دیار خودشان. همه جامه دریدند و شادی کردند. آقا رضا آدم شوخی هست. هفته بعد که ازش پول قرض کردم که یه قهوه بخرم روشن بشم، سفره‌‏ی دلش را باز کرد که دو سه ماه قبل مادرش فوت شده. و خیلی بهش سخت گذشته. میان خدا بیامرزتشون گفتن های من اضافه کرد که پدرش هم بعد از اینکه زن سومش را طلاق داده، حدودن 15 سال پیش دار فانی را وداع گفته. وسط خدا صبر بده های من، انگار که از ریزش موهای سرش حرف بزند، از پنج برادری گفت که عطای دنیا را به لقایش بخشیدند؛ من‏‏‏‌جمله اولی، که افتاده توی آب و خفه شده. دهانِ بازشده‌ی من را که دید ادامه نداد. زد توی اینکه توی از هر موقعیتی برای تمرین زبان استفاده میکند و اینکه فلانی بگه این یارو چقدر پرحرف هست، اگر به راستش باشد، به چپش نیست.

بعد از کلی وقت یه آلبومی شنیدم که داره حالی‌به‌حالی‌ م میکنه. بسیار خوش‌سناریو و ترتمیزه. بیلدآپ آهنگاش فکرشده هست. غافل‌گیریش به جا و اندازه‌ی کافی. المان‌هایی که تو هر آهنگ اومده، با اینکه هم‌چنان امضاشون رو داره و همچنان مثل قبله، اما خب سلیقشون خوبه، و خب اصلن چه باک. حتا یه جاهایی انگار ایده‌ها مال آلبومای قبلیه و پرداخت‌هاست که فقط متفاوت شده. ولی غم‌انگیزش اینه که اونقدری پیشرفت نکردن. قصه‌ی جدید ندارن انگاری. کار قویه ها. و واسه کسی که تا حالا ازشون چیزی نشنیده و این سبکی حال میکنه بسیار دل‌تواز و از اون مهم‌تر، گوش‌نواز ه. فقط انگار سال 90 باشه و با ماشین آخرین سیستمت ویراژ بدی تو خیابون، و خب همه هم عنکف شن. بعد سال 97 هم دوباره با همون ماشین بیای و انتظار داشته باشی همونجوری عنکف شن ملت. حالا هرچی هم دستمال بکشی و روغن جلا بزنی به اصطلاح.

حالا تو خوشت نمیاد اصلن که از این چیزا. لکن شما کاور رو بیبین آخه.


forgiveness is not about the other person. its about u. cuz what r u going to do with all that anger?