دوگان نگاهی انداخت به چهرهی نیمهخندانِ من. از شلوغیِ همسایهی مشترکمان سری تکان داد از تاسف و رفت بیرون برای چیل. من برگشتم توی اتاق و انقدر از نحوهی سازوکارِ یوتیوب وحشت کردم که خدا میداند. بازیایست که اگر واردش بشوی حرص و طمع و چشمهمچشمی و حسادت را تا عمیقترین نقطهاش تجربه میکنی. و اگر واردش نشوی، افسردگی و تنهایی و سکوت و یکنواختی. حتمن که بخشهای خوبی در هر کدام هست اما من یکی الان در موقعیت چندان مطلوبی نیستم و حال پرداختن به نقاط روشن را ندارم.