زندگی در پندارِ ما
به چاهی بی پایان میماند.
زیرا نمیدانیم مرگ
کی فرا خواهد رسید.
راستش هرچیز چندبار بیشتر رخ نمیدهد.
واقعن چند بار... فکر میکنی چند بار دیگر،
خاطره ی یک بعدازظهر کودکیات را به یاد خواهی آورد؟
بعدازظهری که چنان بخشی از وجودت شده،
که حتا تصور زندگی بدونِ آن برایت ناممکن است.
شاید چهار یا پنج بار دیگر
شاید همین تعداد هم نشود.
چندبار دیگر طلوع ماه کامل را تماشا خواهی کرد؟
بیست بار، شاید.
و با این همه،
تو گویی تمامِ اینها بیانتهاست.