صدای موسیقی تا یکی دو درجه آخر میتواند زیاد شود بدون اینکه گوش من مشکلی حس کند یا اعصابم بهم بریزد. آخرهای شب به راحتی هرچه تمام تر و بدون در نظر گرفتن بعضی مسائل،یک دو لیوانی چای میخورم. زندگی ام را دو دستی تقدیم سرنوشت کردم و بعد آدرس اینجا را برایش گذاشتم. عطر میزنم بدون اینکه نگران این باشم که حساسیت همه تنم را به خارش بیاندازد.
منتظر نشسته ام-که ای کاش کاری برمی آمد جز این- تا روزی بیاید که صدای آهنگ اذیتم کند. آخرین چای را ساعت پنج و شش عصر بخورم. سرنوشت، زندگیم را به دست دیگری-لعنت الله علیه- داده باشد و تنها عطری که اذیتم نکند بوی مرگ-علیه السلام- شود.
عکس از پوریزاد